بدون عنوان
دیشب بالاخره رفتم واسه اتاقت موکت خریدم. بین پارکت و موکت مونده بودم، اما خب چون موکت گرم تر و قشنگ تر بود موکت رو انتخاب کردم. عزیز جون و آقاجونت با من اومدن اما بابایی نتونست بیاد آخه باید می رفت سر کار!!!! بالاخره بعد از کلی راه رفتن یه موکت فیروزه ای قشنگ واست انتخاب کردیم... فکر کنم عزیز جون و آقا جونت رو خیلی اذیت کردم بس که از مغازه به اون مغازه بردمشون. یادت باشه همیشه ممنونشون باشی، چون هیج جا مامانیت رو تنها نذاشتن...کوچولوی من دوست دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی